سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نجس ترین

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست؟ برای همین کار وزیرش را مامور می کند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند، تمام تخت و تاجش را به او بدهد. وزیر هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد و عازم دیار خود می شود. در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سوال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد. چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است، تو اینکار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را (اسمشو نبر را) انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری
» نظر

فوائد خوراکیها در روایات

وبلاگ کشکول در راستای رسالت خود چند مورد از روایات در خصوص فوائد خوراکیها خدمت عزیزان عرضه میشود.

حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: بخورید کدو را ، وقتی که یکی از شما شوربا درست میکند ، کدوی آنرا بیشتر کند ،زیرا که آن ، عقل را زیاد میکند.

حضرت رضا(ع) فرمودند: بر شما باد بر خوردن به، زیرا که آن ، عقل را زیاد میکند.

حضرت رضا(ع) در جای دیگر فرمود: زیاد صرف کنید، از کندر و بخورید آنرا خالص و نجوید آنرا، زیرا که آن بیرون می آورد، بلغم را از معده و معده را پاکیزه میکند و عقل را محکم و طعام را گوارا میکند.

گوییند: برای سنگ کلیه و مثانه ، برگ شاهدانه را دم کنند و چند بار مانند چای میل کنند، معالجه شود.

گویند: یگانه علاج سیاه سرفه برای اطفال ، گل کدو را بمقدار سه مثقال مانند چای دم کنند و به او دهند علاج شود.

گویند: چکانیدن آب پیاز سرخ را در بینی ، موجب رفع درد شقیقه خواهد بود.

تا دیگر مطلب بدرود
» نظر

حکایات و لطایف

 

عربی به نام موسی، صبح علی الطلوع در باغچه مسجدی وضو می گرفت که کیسه زری یافت.

کیسه را بدست گرفت و به مسجد رفت که پشت سر امام جماعت نماز بگذارد، همینکه به نماز ایستاد ، اتفاقاً امام این آیه را بر زبان جاری ساخت: و ما تلک بیمینک یا موسی.

عرب گفت: والله انت ساحر و کیسه را پیش محراب انداخت فرار کرد که مبادا او را به تهمت دزدی بگیرند.

                      در پناه حق

 


» نظر

حکایت جوان شرور

     با سلام

         جوانی در ولایتی، بسیار شرور و بیعار بود بطوری که اهل محله از دست وی به تنگ آمده و به نزد کدخدای محله رفتند و شکایت کردند.

تدبیر چنین شد که او را زن بدهند تا شاید دست از شرارت بردارد.

زنی را برای او عقد کردند.

چند روزی نگذشت که به بازار آمد، قدری نان خرید و بدست راست داد و قدری ماست خرید و بدست چپ گرفت و به خانه می آمد که در بین راه سگی به وی حمله کرد و بنا گذارد به شرارت کردن.

جوان رو به سگ کرد و گفت: ای سگ، دست از من بردار و از شرارت دست بردار و گرنه به کدخدا خواهم گفت که ترا زن بدهد تا مانند من شوی.

تا سگ اسم زن را شنید فرار کرد.

                  موفق باشید


» نظر